مرد وارد اتوبوس شد. موی سپید و ریش سه تیغ
لنگ لنگان خودش رو از لابلای جمعیت وارد کرد تا حلق اتوبوس
یا خواب بودن یا خودشون رو به خواب زده بودن
بلند شدم .تشکر کرد . نشست.
اشک نفسهام رو از گونه شیشه پاک کردم و دیدم
بارش برف سپید به انی
نجاست همیشه ی بودن رو از شهر دلم زدود.
بهمن 86
No comments:
Post a Comment