Wednesday, April 30, 2008




مرد وارد اتوبوس شد. موی سپید و ریش سه تیغ

لنگ لنگان خودش رو از لابلای جمعیت وارد کرد تا حلق اتوبوس

یا خواب بودن یا خودشون رو به خواب زده بودن

بلند شدم .تشکر کرد . نشست.

اشک نفسهام رو از گونه شیشه پاک کردم و دیدم

بارش برف سپید به انی

نجاست همیشه ی بودن رو از شهر دلم زدود.

بهمن 86

No comments: