دانایی رو میشه بی شمارسخنها راند
وبهار را.
ما چه بسیار زندانی سخنان باصطلاح دانایان
وامیدوار طراوت بهاران بودیم .
امروز بهار به دست ما و با گلهای خریدنی اغاز شد و هیچ موسیقی این نوع تراوت را رهبری نمی کنه.
بهار به کنده درخت خشکیده فصل بر می گرده و به نگاه ما که اینطور سمج می خواهیم از یادش ببریم.
من به تلاقی خود و بهار ایمان ندارم.
جز در کودکی.
که سبزینه های تراوت این بهار به دستان شرایط چرک الود شد.
2 comments:
آري اين نوستالژيها و غمهاي زمانه براي بيشترمان آشناست و باز خواني آنها با قلم زيباي شما هم لذتبخش و هم تفكر برانگيز...زلالي چشمه جوشانِ احساستان پر دوام باد
فقط با عرضِ معذرت اگر امكان بزرگ تر كردن فونتهاي نوشته ها بود خواندناش به مراتب آسان تر ميشد
سايز نوشته ها رو تغيير دادم فكر مي كنم بهتر شد اگر تغيير ديگري پيشنهاد مي كنيد استقبال مي كنم
ممنون
Post a Comment