Wednesday, April 9, 2008



فضای اطاقم را غمگین و تنها
شاخه گلی می اراید
که به اسارتش کشانده
بلورین گلدان منیتم

هر بامداد از پشت پنجره به انتظار می نشیند
شاید همنشینی .
نوازش شعاع نوری. شاید.

کنون جوانه زده-ریشه دوانده و قد علم کرده در برابرم به انقلاب بهار
تمامی ماهها و فصلهای
خشکیده و تنها بودنش را.
که سخره گرفته
سبزی و تراوت فصلش
سالهای عمر و
خارهایش
پینه دستم
.

No comments: