Tuesday, December 9, 2008



کودکی مینگرد
او را فرا می خوانند
با لبخند. به بازی.

می اید
دستش. به انتظار دست دگر. سر خوش انچه که می یابد.
حضورش. گرما بخش دگری.سر خوش بوی جفت.
ذهنش. مرور گر بازی خویش. شناور در افکارو سکوت.
نگاهش به عمق می نشیند
و جسمش فرو می افتد. بر خاک

همینک رقاص زمان به بازیگری بر گرد تو و
توبا لبخند
در شور و شوق این دعوتی
.

No comments: