skip to main | skip to sidebar

روزمره

Tuesday, December 9, 2008


از بیرون نگاه می کنه
میدونه . نمی تونه
می خواهد . و نمی شه
می بینه اما نمی بیننش
و غبطه می خوره
تا لحظاتی پیش اون یک بازی کن بود و نشسته بود
حالا
وقت بازی اون تموم شده است
.
Posted by روز مره at 11:30 PM

No comments:

Post a Comment

Newer Post Older Post Home
Subscribe to: Post Comments (Atom)

Blog Archive

  • ►  2009 (1)
    • ►  May (1)
  • ▼  2008 (39)
    • ▼  December (5)
      • اریکنون ایستاده ایبیرق سرمستیت به احتزازو نمایش شا...
      • از بیرون نگاه می کنهمیدونه . نمی تونهمی خواهد . و ...
      • کودکی مینگرداو را فرا می خوانندبا لبخند. به بازی.م...
      • گرانیتکولر اسپلیتجلو که بیای دیواره و سنگ و فلزبه ...
      • همچون سگان به بوییدن رد پای پیشینیان مشغولچون سیار...
    • ►  November (3)
    • ►  August (2)
    • ►  July (1)
    • ►  May (6)
    • ►  April (11)
    • ►  March (11)

About Me

روز مره
View my complete profile