skip to main
|
skip to sidebar
روزمره
Tuesday, December 9, 2008
از بیرون نگاه می کنه
میدونه . نمی تونه
می خواهد . و نمی شه
می بینه اما نمی بیننش
و غبطه می خوره
تا لحظاتی پیش اون یک بازی کن بود و نشسته بود
حالا
وقت بازی اون تموم شده است
.
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
Blog Archive
►
2009
(1)
►
May
(1)
▼
2008
(39)
▼
December
(5)
اریکنون ایستاده ایبیرق سرمستیت به احتزازو نمایش شا...
از بیرون نگاه می کنهمیدونه . نمی تونهمی خواهد . و ...
کودکی مینگرداو را فرا می خوانندبا لبخند. به بازی.م...
گرانیتکولر اسپلیتجلو که بیای دیواره و سنگ و فلزبه ...
همچون سگان به بوییدن رد پای پیشینیان مشغولچون سیار...
►
November
(3)
►
August
(2)
►
July
(1)
►
May
(6)
►
April
(11)
►
March
(11)
About Me
روز مره
View my complete profile
No comments:
Post a Comment