Tuesday, May 13, 2008

چشمانم خیره
به واپسین حرکات نامفهوم لبانت
خیره به جاری سنگفرش خیابان
خون فرزندت
وکالبد بی روح تو
که سپر بلایش بود
و گلوله باران بود.
و بر لبان خشکیده ات
که چه اسان هم اوایی باران مرد.

چشمانم خیره به سکوت همرهانت
و به هستی بزدلانه اشان
و این گذرای زمان

چشمانم خیره به جاری باران
و ذهنم
بر گزیده رهت
وگوشم پر از پژواک اخرین فریاد...

No comments: