در جدال تاریکی و روشنایی
در میدان افق
به هم اغوشی خونین غبار وطلوع
و به زایش صبحگاه می اندیشم.
که با هیاهوی رهگذرانی شتابان می اغازد و بی وسع دید
به مرگ نا پیدا و نا کجای هزاران می انجامد.
و اینگونه رقم می خورد تاریخ
تا یکی باراید و بیارامد به حظ دیدن . به روزمرگی.
و ما اسیران
چون غنایم این نبرد
صف به صف
در نمایش شکوه اوراق این مکرریم.
در میدان افق
به هم اغوشی خونین غبار وطلوع
و به زایش صبحگاه می اندیشم.
که با هیاهوی رهگذرانی شتابان می اغازد و بی وسع دید
به مرگ نا پیدا و نا کجای هزاران می انجامد.
و اینگونه رقم می خورد تاریخ
تا یکی باراید و بیارامد به حظ دیدن . به روزمرگی.
و ما اسیران
چون غنایم این نبرد
صف به صف
در نمایش شکوه اوراق این مکرریم.
No comments:
Post a Comment